قلب تبدار مرا آن سحر بارانيدر خم کوچه گيسوي تو بر دار زدندظهر آن روز نگاهم نمودي خورشيدآتش عشق تورا بر دلم انگار زدندعصر خاکستر چشمان من سوخته رابادها در نفس سرد زمين جار زدندصبح فردا غزل عاشقي و عکس مراشعر کردند و به هر کوجه و ديوار زدند
سلام.وبلاگ قشنگي داري ممنونم كه به وبلاگم اومدي.خوشحال ميشم بازم بهم سر بزني