این شعر زیبا را یکی از دوستان عزیزم برام فرستاده امیدوارم همانطور که من لذت بردم شما هم لذت ببرید
دوباره چشمهای من که انتظار می کشد
و نقشی از خیال تو به آبشار می کشد
دوباره جسم بی رمق مرا غذاب میدهد
دوباره کارزار من به شوره زار می کشد
دوباره میبینمت که واژه های بی کسی
به صد هزار یا که نه به بیشمار می کشد
از انتظار من نگو که لحظه لحظه ماندنم
برای عاشقی چو من به صد بهار می کشد
ندیدمت ولی توئی که با قطار میروی
و دست غرق خواهشی به این قطار می کشد
دوباره خواهش از خدا که لحظه ای ببینمت
برای با تو بودنم خدا کنار می کشد
دوباره چشمهای تو کشید و می برد مرا
به پاییز عاشقی به این قمار می کشد