این شعر بسیار زیبا را یکی از دوستان عزیزم به نام آقا رضا سرودن ، بخوانید و لذت ببرید ...
مثل غروب پنجره لبریزم از غمت
بر من مباد اینکه بپرهیـزم از غمت
ای در بهـار روی تو آرامشـی غریـب
چنـدیسـت در کشـاکش پاییـزم از غمت
یا دستهـای سبـز تو را داد میـزنم
یا با گلوی خستـه گلاویـزم از غمت
از من مخواه صبرو سکوت ای همیشه دور
در بنـد یک جنـون غزل خیـزم از غمت
حتا سرودنت به دلم بال و پر نداد
راهی نمانده است که بگریزم از غمت