روزى دو گونه است : روزیى که آن را جویى ، و روزیى که تو را جوید و اگر پى آن نروى راه به سوى تو پوید . پس اندوه سال خود را بر اندوه روز خویش منه که روزى هر روز تو را بس است . پس اگر آن سال در شمار عمر تو آید ، خداى بزرگ در فرداى هر روز آنچه قسمت تو فرموده عطا فرماید و اگر آن سال در شمار عمر تو نیست ، پس غم تو بر آنچه از آن تو نیست چیست ؟ و در آنچه روزى توست هیچ خواهنده بر تو پیشى نگیرد ، و هیچ غالبى بر تو چیره نشود ، و آنچه برایت مقدر شده تأخیر نپذیرد . [ این گفتار پیش از این در آنجا که سخن از این باب بود گذشت لیکن در اینجا روشنتر و گستردهتر است ، بدین رو بر قاعدهاى که در آغاز کتاب نهادیم آن را از نو آوردیم . ] [نهج البلاغه]
:: خانه
:: مديريت وبلاگ
:: پست الكترونيك
:: شناسنامه
vدرباره من
احسانعاشق دلباختهحرفهای شیرینمشکی رنگه عشقهدلنوشته های یاسیپویا احسانیعاشقان دیوانه نیستند!رویای معینردپای شقایقdiplomacyیاسینشب و تنهایی عشق.: شهر عشق :.امپراتوری هخامنشیاندکتر علی حاجی ستوده
مطالب علمیایام خاصاشعار زیباپندهای به یاد ماندنیعاشقانه هاخبر
يــــاهـو
:: كل بازديدها: 232004
:: بازديدهاي امروز :15
:: بازديدهاي ديروز :42
:: RSS
:: Atom
! مرا فریاد کن
دوشنبه 87/4/3 :: ساعت 12:27 عصر
باغبان من باش من آن نگاه سبز یاس سپیدم
رویش بی دغدغه بر سنگ بوته های عقیق و گلوگاه فریاد
یک غرور بر آوازهای مغموم حنجره ات
بر آستان مخمل دیدگانت مرا فریاد کن و بر شمعدانی گل هایت مرا برویان
¤نويسنده: F . Taghavi
? نوشته هاي ديگران()
! ليست كل يادداشت هاي اين وبلاگ