سفارش تبلیغ
صبا ویژن





 

 

 

 





هرکس در آنچه فراگرفته نیک بیندیشد، دانشش را استوار کرده است و آنچه را نفهمیده بفهمد . [امام علی علیه السلام]

:: خانه

:: مديريت وبلاگ

:: پست الكترونيك

:: شناسنامه

vدرباره من

lovlyworld

F . Taghavi
شب تنهائی من‏‏‍‏ بر هجوم تن دیوار اتاق میکوبد دل من تنگ دلی است که بر اندوه دلم می نالد

vلوگوي وبلاگ

lovlyworld

v لينك وبلاگ دوستان

احسان
عاشق دلباخته
حرفهای شیرین
مشکی رنگه عشقه
دلنوشته های یاسی
پویا احسانی
عاشقان دیوانه نیستند!
رویای معین
ردپای شقایق
diplomacy
یاسین
شب و تنهایی عشق

.: شهر عشق :.
امپراتوری هخامنشیان
دکتر علی حاجی ستوده

v لوگوي وبلاگ دوستان

















vمطالب قبلي

مطالب علمی
ایام خاص
اشعار زیبا
پندهای به یاد ماندنی
عاشقانه ها
خبر

vوضعيت من در ياهو

يــــاهـو

vاشتراك در خبرنامه

 

 

:: كل بازديدها: 231952

:: بازديدهاي امروز :5

:: بازديدهاي ديروز :14

::  RSS 

::  Atom 

! رفت

پنج شنبه 87/8/30 :: ساعت 8:10 عصر

 

بعد از هزاران ثانیه باز آمد

آمد اما مثل همیشه نبود . شبیه سایه ای بود که نمی شناختمش

صدایش کردم نگاهی به صورت خسته ام کرد

آهسته جلو آمد

صدای قدم های بی تفاوتش مرا به گذشته برد

به روزی که با بوی دستهایش عاشق شدم

غرق در گذشته بودم

صدای نسیمی من را به اوج برد

جائیکه به جای گوش کردن به زمزمه های او به روزهای زیبای گذشته دل سپردم

به روزی که گفت من هزاران کار دارم که با دل سپردن به تو ناتمام خواهد ماند

گفت قلب کوچک من را دوست دارد

گفت با من تا هر وقت که بخواهم کنار ساحل خاطرات قدم خواهد زد

ناگهان بادی وزید موهایم صورتم را پوشاند

اشکی بر روی گونه لغزید

صدایش را شنیدم

بهانه ای را که دل تنهایم را تنها تر کرد

چه گفت ؟

چرا صدایم برای ماندنش در نیامد ؟

شنیدم که صدای قدمش دور شد

به یاد آخرین حرفش افتادم

او گفت :

من رفتم

 

چرا نماند تا به نجوای دلم گوش کند ؟

او رفت و دیگر ..............

 

 



  • کلمات کليدي :
  • ¤نويسنده: F . Taghavi

    ? نوشته هاي ديگران()


    ! ليست كل يادداشت هاي اين وبلاگ