دوستی [با مردم]، نیمی از دین است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

:: خانه

:: مديريت وبلاگ

:: پست الكترونيك

:: شناسنامه

vدرباره من

lovlyworld

F . Taghavi
شب تنهائی من‏‏‍‏ بر هجوم تن دیوار اتاق میکوبد دل من تنگ دلی است که بر اندوه دلم می نالد

vلوگوي وبلاگ

lovlyworld

v لينك وبلاگ دوستان

احسان
عاشق دلباخته
حرفهای شیرین
مشکی رنگه عشقه
دلنوشته های یاسی
پویا احسانی
عاشقان دیوانه نیستند!
رویای معین
ردپای شقایق
diplomacy
یاسین
شب و تنهایی عشق

.: شهر عشق :.
امپراتوری هخامنشیان
دکتر علی حاجی ستوده

v لوگوي وبلاگ دوستان

















vمطالب قبلي

مطالب علمی
ایام خاص
اشعار زیبا
پندهای به یاد ماندنی
عاشقانه ها
خبر

vوضعيت من در ياهو

يــــاهـو

vاشتراك در خبرنامه

 

 

:: كل بازديدها: 234599

:: بازديدهاي امروز :2

:: بازديدهاي ديروز :4

::  RSS 

::  Atom 

! عشق مادر

پنج شنبه 86/9/22 :: ساعت 2:15 عصر

 چند سال پیش در یک روز گرم تابستان پسر کوچکی با عجله لباسهایش را درآورد...<**ادامه مطلب...**>

چند سال پیش در یک روز گرم تابستان پسر کوچکی با عجله لباسهایش را درآورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت. مادرش از پنجره نگاهش میکرد و از شادی کودکش لذت میبرد . ناگهان تمساحی را دید که به سوی فرزندش شنا میکند. مادر وحشت زده به سمت دریاچه دوید و با فریاد پسرش را صدا زد . پسر سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود ... تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد . مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسر را گرفت . تمساح پسر را با قدرت میکشید ولی عشق مادر به کودکش به قدری زیاد بود که نمیگذاشت او بچه را رها کند . کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود صدای فریاد مادر را شنید، به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را کشت . پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودی مناسب بیابد .پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخنهای مادرش مانده بود . خبرنگاری که با کودک مصاحبه میکرد از او خواست تا جای زخمهایش را نشان دهد. پسر شلوارش را بالا زد و با ناراحتی زخم ها را نشان داد، سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت : این زخم ها را دوست دارم، اینها خراش های عشق مادرم هستند .



  • کلمات کليدي :
  • ¤نويسنده: F . Taghavi

    ? نوشته هاي ديگران()

    ! ما همسایه خدا بودیم

    چهارشنبه 86/9/21 :: ساعت 11:46 عصر

     

     

    شاید مرا دیگر نشناسی، شاید مرا به یاد نیاوری. اما من تو را خوب می شناسم. ما

    همسایه ی شما بودیم و شما همسایه ی ما و همه مان همسایه ی خدا...ادامه مطلب...


  • کلمات کليدي :
  • ¤نويسنده: F . Taghavi

    ? نوشته هاي ديگران()

    ! یک حقیقت

    سه شنبه 86/9/20 :: ساعت 6:38 عصر

     غرور هدیه شیطان است و عشق هدیه خداوند، و ما هدیه شیطان را بهم می دهیم ولی هدیه خداوند را از یکدیگر پنهان می کنیم...



  • کلمات کليدي :
  • ¤نويسنده: F . Taghavi

    ? نوشته هاي ديگران()

    ! دل نوشته

    یکشنبه 86/9/18 :: ساعت 1:17 عصر


  • کلمات کليدي :
  • ¤نويسنده: F . Taghavi

    ? نوشته هاي ديگران()

    ! شعر روز

    یکشنبه 86/9/18 :: ساعت 12:40 عصر

     پیر خرد یک نفس آسوده بود... ادامه مطلب...


  • کلمات کليدي :
  • ¤نويسنده: F . Taghavi

    ? نوشته هاي ديگران()

    ! انسان حیوان ناطق

    یکشنبه 86/9/18 :: ساعت 12:27 عصر

    انسان حیوان ناطق

     

      برگز ، آنتونی

     

           در زبان یونانی انسان را ‹ زون فونانتا › یا ‹ حیوان ناطق › می نامند . آنچه بشر را از مخلوقات دیگر متمایز می سازد ظرفیت توانائی او در ساخت سیستمی از علائم... ادامه مطلب...


  • کلمات کليدي :
  • ¤نويسنده: F . Taghavi

    ? نوشته هاي ديگران()

    ! رنگین کمان شفا

    یکشنبه 86/9/18 :: ساعت 11:15 صبح

    رنگین کمان شفا

    هوالجمیل

     

    همه ما در معرض تأثیر رنگ‏ها هستیم، سبزی جنگل و علفزارها، آبی آسمان و دریا، قهوه‏ای خاک و رنگ‏های طلوع و غروب خورشید، همچنین محیط اطرافمان .....ادامه مطلب...

  • کلمات کليدي :
  • ¤نويسنده: F . Taghavi

    ? نوشته هاي ديگران()

    <   <<   11   12      

    ! ليست كل يادداشت هاي اين وبلاگ